mohammad22_dubai
کلیـــــــــد گـــــم شــــــــده
حالم بد نيست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم خيلي خيلي نامردي سحر خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی خیانت میتواند دروغ دوست داشتنت باشد خیانت تنها این نیست که در خفا دستت را در دست دیگری بگذاری خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد خيانت اينه سحر كه تو بي خبريي حرف دل: دیروز چشمانت رنگی داشت که درونم را به آتش می زد دیروز نگاهم در تو ترسی ایجاد می کرد دیروز لحظه ای دیدنت ، تمام خواسته ام بود امروز چه راحت از کنار هم می گذریم عشق بهانه ای بود برای ادامه دادن به این زندگی بهانه ای کودکانه و شاید ... احمقانه هنوز حضورت را در چشمهایم احساس می کنم هنوز حرفهایت در گوشهایم نجوا می کند هنوز در تنهایی ،احساسی عجیبی به سراغم می آید ومرا با خود می برد تو را می بینم ، ودستت را که به آرامی در دست دیگری فرو رفته ، ولبخندت را - که بر تمام وجودم لرزه می اندازد - به رایگان به او می دهی لحظه ای می خواهم بر گردم و نگاهت کنم و به دوست داشتنهای دروغینت، به لبخندهای ساختگیت به صورتت-که درزیر لایه های دروغ مخفیش کرده ای ـ به تمام آنچه که می توانستی بسازی وخراب کردی بخندم، روزها..... سالها..... sahar.نامردي
آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب ..... از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
خنجری بر قلب بيمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردی پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد يک شبه بيداد آمد داد شد
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام
عشق اگر اينست مرتد می شوم خوب اگر اينست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی من کافرم! ديگر مسلمانی بس است
در ميان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم
نيستم از مردم خنجر بدست
Power By:
LoxBlog.Com |